صدا و سیما رسماً در پازل جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی عمل میکند.
چند وقت پیش رفتیم مرکز پژوهشهای مجلس پیش وحید یامین پور،اگه خاطرتون باشه اولش مجری برنامه ایران 88 بود و بعد هم دیروز امروز فردا! در واقع اولش تصویر بود بعد شد مشروط التصویر!!! و بعد هم ممنوع التصویر! انگیزش هنوزانگیزه بچه های چابک انقلابی بود و سینه اش پره درد و راز از آنچه بر صدا و سیمای ما میگذرد!
قرار بود یه مصاحبه برا هفته نامه ازش بگیریم که با روی باز با اون همه مشغله قبول کرد. خیلی ساده و دلنشین حرف میزد. یه سری حرفاش منو یاد جمله آوینی عزیز مینداخت که: همه در این مملکت آزادند به غیر از حزب اللهلیا...متن حاج علی رو که خوندم به دلم افتاد که این مصاحبه رو برا شمای عزیز دل هم بزارم!دل انگیز...
فکر می کنید چقدر صدا وسیمای آقای ضرغامی توانسته به آن فرمایشات و مطالبات مقام معظم رهبری رسیده باشد و عمل کرده باشد؟
یامین پور: من معتقدم که صدا وسیما اصلی ترین نقش را در به وجود آوردن فتنه داشته است. در واقع بدنه اجتماعی فتنه که ارتباط مستقیمی هم با سرویس های جاسوسی ندارند و مطالبات معیشتی و اقتصادی هم ندارند با یک نگرش خاص فرهنگی دروغ بزرگی مثل تقلب را باور میکنند. و این صدا و سیماست که محمل باور این دروغ بزرگ بوده است. به عبارت دیگه کسان دیگهایی که در جریان فتنه آمدن در خیابانها باور نمیکردند که کسی غیر ازآنها هم در ایران زندگی میکند. توهم اکثریت مطلق ایران بودن برایشان به وجود آمده بود. چرا؟ چون سیمای جمهوری ایران اغلب اینها را نشان داده است. و باور نمیکردند که سی و سه درصد جمعیت ایران در مناطق و روستاهای محروم و سی درصد دیگر هم در شهرها ی حاشیهایی زندگی میکنند. اینها فقط سی درصد کشور را از تلویزیون میدیدند. در واقع تصویری که صدا وسیمای جمهوری دز سالهای اخیر باز تولید کزده است تصویر همین افراد بوده است. یعنی تصویر ساکنان تهران آن هم نه همه جای تهران بلکه ساکنان خوش نشین تهران( ساکنان ونک، قیطریه و اطراف خود صدا و سیما) در واقع محلهایی را به تصویر میکشید که کارگردانان و مدیران صدا و سیما در آنجا زندگی میکردند. و به شدت تحت تأثیر محیط نزدیک قرار گرفته بودند. سریالها و تله فیلمها و حتی برنامههای گفتگو محور تلویزیون عمیقاً تحت تأثیر این طبقه بود. و شما باید به مخاطب این تلویزیون حق بدهید که بقیه ایران را نشناسد. این به لحاظ اثر سیاسی که سیما میتواند به مخاطبش بگذارد. به لحاظ اثر فرهنگی هم من معتقدم تلویزیون طبقه مصرف گرای شهری را شدیداً فربه کرده است. تلاش تلویزیون در رسمیت بخشی و ترویج نوعی زندگی غیر انقلابی و غیر ایرانی بوده است. اگر ما متهم نکنیم که تلویزیون انقلاب را تخریب میکند ولی میتوانیم محکم و خیلی جدی بگوییم که رقیب این سبک زندگی را ترویج و اعتبار بخشی میکند. یعنی شیوه پوشش، دکوراسیون منزل و محلههای زندگیشان، نوع انتخابهای فرهنگی و اجتماعیشان همه منطبق بر یک شیوه زندگی غیر ایرانی و غیر انقلابی میباشد. به عبارتی صدا وسیمای ما کاملاً در اختیار جریان رغیب تفکر انقلاب اسلامی میباشد. ممکن است برای شما مثال بیاورند که ما مثلا درفلان برنامه سیاسی و یا اخبار کاملا روش انقلابی را در پیش گرفتهایم، یا سخنرانی فلان عالم را از تلویزیون پخش میکنیم. اما باید گفت اینها بهانه است. چرا که شاکله اصلی رسانه ملی چون رنگ و بوی انقلابی ندارد آن بخشهای انقلابی که در حاشیه قرار میگیرند کاملا تخریب میشود. زبان رسانه جملات یا سخنانی نیست که توسط سخنرانان یا گوینده گان خبر میآید بلکه زبان رسانه آن حسی است که مخاطب از یک فیلم برداشت میکند. بعضی ازبرنامههای رسانه هستند که ده سال است به صورت روتین دارند از رسانه پخش میشوند. و کلاً درخدمت جریان ضد انقلاب و تخریب فرهنگ ملی میباشند. و کلا در اختیار رسمیت بخشیدن به گفتمان آمریکایی است و فرهنگ مترزدن و سیاهنمایی را رواج میدهند. یعنی به نظرم اگر بی بی سی یا شبکههای دیگر ضد انقلاب میخواستند یک برنامه بسازند چیزی بهتراز اینها نمیتوانستد بسازند. یعنی بهترین شکل تخریب جمهوری اسلامی و بهترین شکل تخریب خودباوری ملی است. ما رسانه را این میبینیم. رسانه آن سخنرانی حاج آقای پناهیان که ساعت 6 صبح پخش میشود نیست. رسانه آن چند خبری که آقای حیاتی در اخبار 21 میخواند نیست. بنابراین متن رسانه دراختیار جمهوری اسلامی تا الان نبوده است. و متأسفانه آسیبهای زیادی را به جمهوری اسلامی زده است. من حتی میخواهم این نکته را بگویم که عناصر فرهنگی و میراث دینی که در آیینها و سنتهای ایران اسلامی صدها سال بوده و نهادینه شده و برایش هزینه شده است امروزه در رسانه ملی ما در حال انقراض میباشد. مثال هم در این زمینه بسیار است که میتوان بدان اشاره کرد. همین سریال طنزی که از شبکه سه پخش شد با هیچ منطقی قابل فهم نیست که چرا از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. مثلا یکی از چارچوبهای فرهنگ ایرانی اسلامی روابط محرم و نامحرم میباشد.یعنی روابط زن و شوهر، روابط زن شوهردار با نامحرم و...میباشد که خصلت و روش خاصی دارد. این سریال کاملا این خصلتها را نابود میکرد.شما تصور کنید زنی در تخت خواب خودش در خصوصی ترین حریم زندگیاش از خواب بیدار میشود و یک مرد نامحرم را بالاسر خود میبیند بدون آنکه همسرش در خانه باشد. و یا تصور کنید یک مردی برای یک همسر همکارش که نامحرم است کادوی تولد یک شال قرمز هدیه میآورد. اینها شاید در تصویر خیلی به چشم نیاید ولی شکاندن پایههای آن فرهنگی است که صدها سال برای نهادینه شدن آن زحمت کشیده شده است. و رسانه ما به راحتی اینها را دارد منقرض میکند. ما از طرفی میلیاردها تومان در برنامههای فرهنگی که تصویب و تأیید میشود صرف استحکام بنیان خانواده میکنیم. و از طرفی همین رسانه از بالا رفتن طلاق و خیانتهای زن و شوهر به هم و... گلایه میکند ولی ازآن سو در جدی ترین برنامههای خود و درساعتهای اوج مخاطب میآید و رفتارهای ضد دینی وضد انقلابی و ضد ملی به خورد مخاطب میدهد. اینها را با هیچ منطقی نمیشود فهمید.
// شما چقدر این دیدگاه را قیول دارید که بدنه سازمان(در سطح مدیران) با جمهوری اسلامی نیستند؟
من زیاد با این موضوع موافق نیستم که در ریشه یابی این مسئله سیاسی نگاه بکنیم ولی حرف شما را تأیید میکنم.من در اوج انتخابات 88 ی برنامه زنده داشتم به عنوان ایران 88 که از 15 نفری که در رژی پخش شبکه سه حضور داشتند 12 نفرشان همگرای با جنبش سبز بودند و حتی یکی دو نفرشان در اغتشاشات هم شرکت میکردند. ولی در محلهایی که خودم زندگی میکردم وضع به این شکل نبود. منتهی این مطلب را کافی نمیدانم برای اتفاقاتی که در رسانه ملی رخ میدهد. البته باید بگوییم که رأی به موسوی نفی جمهوری اسلامی در ابتدا نبود. ولی این پرده از یک سری گرایشهای فرهنگی بر میدارد که به موسوی و یا به زهرای رهنورد در واقع رأی میدهند. اینها سلایق خاص و مطالبات خاصی دارند که همان شیوه زندگی شهری است که امام همیشه بدان انتقاد داشتند. تسامح و تساهل در شریعت گرایی و عدم استقامت در مطالبات و آرمانهای انقلابی و... از ابعاد این مسئله هستند. که صدا وسیمای ما برنامه سازانش و بدنه آن بدنه چابک انقلابی نمیباشد. و متاسفانه صدا و سیما هیچ وقت نتوانسته یک بدنه متناسب با خواستههای انقلاب اسلامی تنظیم و جاسازی کند. و یکی ازبزرگترین شکستهای صدا و سیما به نظر من دانشکده صدا وسیما میباشد. که چندین سال پس از تأسیساش الان به عنوان یک پدیده شکست خورده روی دست مدیران صدا وسیما قرار گرفته و حتی من اطلاع دارم که برخی از مدیران ارشد صدا وسیما اعتقاد دارند که باید تعطیل شود. بخش دیگری ازماجرا که خیلی عجیب است اینکه صدا وسیما با آن بدنه و نیروهای اندک و چابک انقلابی هم نامهربان است و برای آنها فضا فراهم نمیکند. این یک رفتار خائنانه است. شاید بخش اول عرایضم ناشی از سوء مدیریت باشد اما این عمل در واقع خائنانه است.
//شاید اساسا عدهایی ازمدیران سازمان اصلا باور نداشته باشند که با نگاه دینی میشود سازمان را مدیریت کرد...
شما آن حرفی را که درمورد کارکنان رسانه ملی گفتید شاید من در مورد مدیران هم سازگار بدانم یعنی این طور نیست که مدیران رسانه متفاوت باشند ازبدنه اتفاقا مشکل اصلی ما من فکر میکنم مدیران سازمانند. من دهها مدیر ارشد سازمان را از نزدیک دیدهام دراین چند سال که به اطمینان میتوان گفت بخشی از اینها متعلق به گفتمان انقلاب اسلامی نیستند. و تلاشم نمیکنند که تظاهر به این گفتمان بکنند. بخش دیگرشان نیستند تظاهر میکنندکه انقلابی هستند.ولی بازهم هستند مدیرانی که نگاه انقلابی دارند ولی مرعوبند.یکی از اصلیترین مشکلات مدیران میانی سازمان این است که مرعوب جریانهای روشنفکریند. یعنی یک کارگردان وارد اتاقشان میشود دست وپایشان را گم میکنند. وقتی یک هنرپیشه مطرح از درخواستی دارد فکر میکنند که اگر اجابت نکنند یک خسارت جبران ناپذیری رو می بینند. من شاهد بودم یکی از مجریان سازمان که آدم ویژهایی است و خیلی مشهور و جنجالی است ورسما در کمپین دعوت ازسران فتنه حضور داشت این آدم وقتی تهدید به قهر میکند از رأس سازمان تا مدیران میانی همه به حالت التماس قرارمیگیرند و تمام خواسته های او را برآورده میکنند تا او برگردد به سازمان و تلویزیون. مثلا کسی جرأت ندارد آن برنامه ها و پلی بکهایی که او مورد انتظارش است رد بکند. و یا کسی جرأت ندارد به او خیلی اخم بکند. و یا به لحاظ مالی با دستور مستقیم مدیران ارشد سازمان در وضیعت بهینهایی قراردارد. این رعب است. از طرفی میدانم محبوب مدیران ارشد نیست ولی توانسته یک رعبی را ایجاد بکند با شبکههای رسانهایی خارج از سازمان و مدیران سازمان متاسفانه با مشاورههای اشتباهی که بهشان داده میشود همیشه کوتاه میآیند. یک ایراددیگری که من در مدیران میبینم بیانگیزگی مدیران سازمان است اصلا همت و اراده جدی برای انقلابی کردن سازمان وجود ندارد و حتی بسیاری از این مدیران اصلا رسانه ملی را مهم نمی دانند. هنوز نفهمیدن که ما در چه فضای ارتباطاتی در سپهر بین الملی قرار گرفتهایم. بخش زیادی از مدیران ارشد سازمان سالهاست که بازنشسته هستند. من با یکی از مدیران سازمان رفاقت دیرینه دارم ایشون هر موقع من رو می بیند میگوید من 11 بیماری دارم. ولی بازهم مدیر است. نمیدانم به چه دلیل؟ چون توانایی این کار را ندارد. و یکی از بزرگترین آسیبهای این مدیران اینست که بعضی اصلا دانش رسانه را ندارند. آدمهای سیاسی هستند که به فراخور زمان نفوذ پیدا کردهاند و پستی هم در سازمان گرفتهاند. صداو سیما یک مکان حرفهایی است و علم حرفهایی هم میخواهد. زمینه رعب هم همین است یعنی چون بعضی از این مدیران ارشد چون دانش رسانه را ندارند مرعوب کسانی میشوند که مدعی دانش رسانه هستند. و لذا کارهایی را در رسانه انجام میدهند که یک حزب و یا یک روزنامه انجام میدهد. بعضیهاشان رسانه را در حد یک سایت خبری تنزل میدهند.
هرچند صدا وسیما هر وقت اراده کرده است نشان داده میتواند یک کارهایی انجام بدهد. صدا وسیما به زعم من خودش فتنه را ایجاد کرده و بعد از انتخابات دستپاچه خودش توانست یک جوری فتنه رو جمع کند.
// یعنی جایی که تهدیدی برای ماست صدا وسیما خوب عمل میکند به عنوان مثال سراغ امام میرود و برنامهای مانند شاخص و... را میسازد.چرا بایداینگونه باشد؟چرا این حرکت نباید عینی و به موقع باشد؟
این مسائل سیاسی علی الظاهربیشتر به چشم مدیران سازمان میآید. در حالیکه رسانه ذاتاً یک ابزار فرهنگی است. در حوزه سیاسی حساسیتهای عجیب غریبی مدیران سازمان دارند اما در مسائل فرهنگی سنسورهاشان از کار افتاده است. نمیفهمند چه میکنند.انرژی را که برای یک برنامه ساده سیاسی صرف میکندد مدیران ارشد سازمان شاید بارها کمتراز انرژی باشد که برای یک سریال پرمخاطب صرف میکنند. در حالیکه باید برعکس باشد. برای همین است که موفقترین و چابکترین حوزه ومعاونت سازمان، معاونت سیاسی باشد. اما ما نقطهای مرکزی را معاونت سیما میبینیم. یعنی مأموریت اصلی تلویزیون جمهوری اسلامی وماهیت اصلی آن که مقام معظم رهبری در دیدار آخرشان با مدیران سازمان یک بحث مجزایی هم درباره آن داشتند همین معاونت سیما میباشد که ما از آن غافلیم. پس اصلی ترین مأموریت اصلی ترین بخش سازمان معطل است.
// یک بحث دیگر تصویری است که سازمان از دانشجو و دانشگاه ترسیم کرده است. یعنی وقتی دانشگاه به ذهن مخاطب خطور میکند یاد 18 تیر و علی افشاری و... میافتد. ولی بعد از این زمان دیگر کاری نشد برای نشان دادن جنبه فرهنگی و سیاسی و علمی دانشجو و دانشگاه کاری انجام نشد.نظر شما در اینباره چیست؟
خداقوت دلاور
سلام.
ممنون حاج آقا