یک دعوت دوستانه

یک دعوت دوستانه

وقتی خواستگار فرار می‌کند

يكشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۰، ۰۷:۳۰ ب.ظ

برا دخترم خواستگار اومده، مثل همیشه همه چی حل شده اما باز این پدر و مادران که دبه می کنند(منظور همان مغلطه) حالا میگم چرا مغلطه...

دختر و پسر هم دیگه رو پسندیدن پدر و مادرا همو پسندیدن داماد و عروسوشونم پسندیدن!من و خانمم شک نداریم طرف مقابلمون آدمه! یعنی پسر با خدا و خوبیه! کار ندارم کار داره یا نه! (چون میدونم عرضه داره) کارندارم چند سالشه(چون میدونم عرضه سرپرستی رو کم و بیش داره) کار ندارم بابای پسره پول داره یا نه(چون از شواهد امر بر میاد بابا و مامانش آدمند یعنی بویی از اسلام و خدا و قرآن بردند یعنی تا اونجایی که شیطون اون طناب کلفتش رو نداخته دوره گردنشون به راه راستند در غیر اینصورت اهل پیشگیری از گناه و بالاتر از اون اهل توبه هستند) اونا هم دختر ما رو پسندیدن همه از اولش از امر خیر یاد میکنن همه میگن سنت رسول خداست و باید راه رو برا جوونا باز کرد تا اینجای کار همه چی به خوبی و خوشی سپری شده اما...

"سالهاست که کارزار بین علم و دین،  اندیشه بشر را به خود مشغول کرده است. این نزاع محصول تصوری نادرست از این دو مفهوم می­ باشد. علم را در مقابل دین دانستن به گونه­ای که آن چه را دین می­ گوید علم بتواند نفی کند و آن چه را که علم اثبات می ­کند دین توانایی انکار آن را داشته باشد، نقطه داغ این تصور نادرست است.

شجره خبیثه­ ای که از این پندار بی ­پایه و جداانگاری غیر واقعی آب می ­خورد قطعاً یکی از این دو میوه تلخ را به بار می ­آورد؛ یا تکیه بر سهم علم در مدیریت زندگی بشر و کنار نهادن سهم دین در این سامان که مآلاً به فربهی علم و حاشیه نشینی دین منجر می­ شود و یا تأکید بر سهم دین و گریز از علم که نهایتاً انسان متدین را به جزیره­ ای دور از دنیای واقعی امروز تبعید خواهد کرد!"

اینو گفتم از این حیث که همه چهارچوب ازدواج رو خدامنشانه میدوند و مورد تایید رسولش اما میرسه به ستون و مابقیه قضیه عقل نفهم و ناچیز و خبیث خودشون رو وارد مطلب میکنند.

اما بریم سر اصل قضیه! رسیدیم به بحث مهریه! دیدم که رنگ دخترم پرید و از اون بدتر خواستگار باصفاش! چی شده مگه؟

نگو که این بنده خداها میخوان زندگیشون خدایی باشه تو این وادی هم اسلام واجب نکرده چیکار کنید اما الگو داده. نظر خود من 14 تاست. اما خانمم اون وسط میشه متکلم وحده! میشه برا خودش مفسر! تا همین الان سنگ خدا و پیغمبر رو به سینه میزدا اما حالا میشه برای ما متکلم و فقیه و عالم! سر اختلافش با ما هم سر اینه که من دخترم رو از بقالیه عباس یه دست نگرفتم که دو دستی بدم به اینا! تا اینجاش شد در خدمت الفاظ مردم. چرا؟ چون عرف خانوداگی ما 600 /700/800 و... و ما نمیتونیم زیر این عرف بزنیم(خدایا دره این عرف رو گل بگیر...آمین) اینجاست که این بنده خداها(دخترم رو میگم با اون پسره) میشن سرخ پوست...

جلسه خواستگاری همین طوری با کل کل و بالامنبر رفتن خانم من پیش میره اون وسط هم خانواده داماد دارن قبول میکنن میگن ما هم عرفمون همین قدر حالا یه 200/300 تا کمتر! من فقط ساکت وایستادمو نقش ا‍ژدر زاپاتارو دارم این دو تا کفتر عشقم دارن زیره لب ذکر میگیرین ....از پسره اینجا خیلی خوشم اومد چون وقتی گفتم نظرخودتون چیه گفتن راستش رو بخواید ما حرفمون یه چیزه دیگه است گفتم چی؟ گفاتن ما قرارمون براین بود که 14 باشیم و خواستیم زندگیمون رو با صداقت شروع کرده باشیم و با قناعت، با الگو برداری از الگوهامون از شهدا گرفته تا صحبتهای آقا و امام و بزرگان دینمون... خواستم بوسش کنم گفتم ولشکون اول بسم اللهی پر رو میشه...

دیشب قضیه اینجور تموم شد که قرار بر این شد ما ییشتر فکر کنیم(سر چی؟ خدا میدونه) وقتی رفتی تحقیقات طرف پسره خوبیه، با خداییه، و باب دل دخترم هم هست دیگه به چی فکر کنم؟ واقعا حیف نیست این فکری که میگن یک ساعتش با ارزشتر از 70 هزار سال یا به به روایت دیگه هفت هزارسال عبادته سر این خرج کنم که مهریه چند تا باشه؟...(ادامه دارد)

 
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۶/۲۰
شارل مِسیه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی